วีดีโอ

به حق یکی از بهترین بودند.ا خدا چقدر این بشر دوست داشتی.به همتا بود افتخار ما❤

عنوانِ “ کمانگر زرین دست” را که بیهوده به کسی نمیدهند. کم پیدا میشود که نوازنده ای استحکام و ظرافت و تکنیک و لطافت را در یکجا چنین درخشان گرد آوَرَد .

روحش شاد ،نابغه بودن ایشون❤❤❤

❤❤❤

روح استاد شاد یادش گرامی وجاویدان❤❤❤❤❤❤❤❤

بزرگ.همیشه.بزر.گه.بز رگ.سخن.بد.نمی.گوید. روح.همبزرگان.شاد.هرصد.یادویست.سالیک.هنر.بوجود.میاید.سخن.بزرگ.یعنی سخن.خدا

بَه‌بَه 👏❤واقعاً درست گفتن❤

روحش شاد استاد بی جانشین،،،،خالق زیبایی۵

❤❤❤❤❤❤

عرفان یعنی همه شناسی نه تنها خود شناسی یا خدا شناسی عشق و عرفان آمدنی هستند نه آموختنی ولی برای آمدنش باید آموخت

استاد عزیز روحت در ارامش در قلب مایی

روحت با طبیعت مخلوط و شاد گردد

روحت شاد

در خصوص موسیقی ایرانی بسیار گفته شده, ولیکن اینکه ویژگی 1/4 پرده و اثر آن در روح انسان. موسیقی ایرانی و در پی آمد آن موسیقی مشرق زمین که دارای دستگاه, گوشه, مایه و بسیاری که شوربختانه در حملات دشمنان این سرزمین از میان رفته, فاقد هارمونی است. بدین گونه که تمامی ادوات در یک گروه باهم یک نت را مینوازند. یکی از بزرگترین دست آوردهای رژیم پهلوی, گسترش موسیقی بود امیزش 1/4 پرده که ویژه موسیقی شرقی است با هارمونی در مایه دشتی است.

کارت خیلی درسته عزیز جیگر،،مادر گیتی مثل تو نخواهد دید

سپاس!

روحت شاد بزرگ مرد وابر شاعر شاعرها،،گیتی مثل تو ندیده ونخواهد دید،واقعا عجب شاهکاری شد این شاهکار،،خدایا چه کرده ،حیف که ملت ایران کم میشناسه این ابر مرد بزرگ را،،وبدبختی ما همینه،که تاریخ خوان نیستیم،

بزرگترین شاعر ایران،

فداات بشم رحیم جان با صدای قشنگت،کاش من بجای تو مرده بودم،،خیلی مردی

اکر چند نفر از احل فلسفه را دعوت میکردی بشما طرفداران عرفان نشان میداند که عرفان یعنی به خدا نزدیک شدن از طریق بندگی و خار شمرودن مقام انسانی است .دردنیای امروز مسئله خدا مطرح نیست آنچه که مطرح است مسئله خود خدائیست . خود خدائی یعنی با خرد خود خود خدا شدن‌ و در نتیچه اسرار چهان هستی را با حواص و تجربه عملی و آگاهی از خرد خود شناختن است . در واقع این خرد انسان است که خدا را ساخته و نه بر عکس . انسان خردمند برای اینکه انسان گم خرد را زیر پوشش خود در آورد که مطیع او باشد برای او یک خدا اختراع میگند و‌از او میخواهد که این خدا را بپرستد و عاشق او باشد . در زبان فلسفه به آن فرض ضروری میگویند . شناخت جهان هستی از روی خرد شگل کرفته نه از روی عشق . عرفان خودشناسی نیست بلکه دنبال نخود سیاه رفتن است . قدرت های جهانی از دیر بار این روش سگوت و صبر را در میان بعضیفرهنگ هاگسترش میدادند تا خود جلوتر ودر نتیچه قدرتمند تر از دیگران باشند . شما هنوز این شکرد قدیمی را نفهمیده اید . و هنوز شما نمیدانید که دنبال عرفان رفتن خطرش بیشتر است تا دنبال مذهب رفتن . در طول تاریخ از این روش عرفانی قدرت ها سود فراوان برده اند و مردم راهمواره تشویق میکردند که عاشق خدا باشند تا عاشق همنوع خود . شما لازم است در درجه اول تاریخ پیدایش عرفان را بخوانید که عرفان برای اولین بار از کجا شروع شد و چرا و دلیل آن چه بود من میدانم ولی نمی گویم . میخواهم شما بروید و خودتان زحمت بکشید و آن را مطالعه گنید . حالا می رویم برای روشن کردن چگونگی مفهوم شناخت و عرفان انسان از روی حواص پنچ گانه خود اول اشیاع را رفته رفته تجربه میگنه و بعداز آن با فاعل آگاهی که همان خرد باشه بمرحله کمال و شناخت میرساند . شما مفهوم و عملکرده انسان پرسش گر را با آدم عاشق عوضی کرفتی . بخاطر همین گم شدن در فضای عرفانی و درویشی سکوت و صبر بی پایان است ،، بهمین جهت تمام اختراعات بشری راباید کسان بگنند که همیشه بدنبال تجربیات علمی از طریق حواص و خرد آگاه بودند . برای مثال هواپیمائی که شما با آن پرواز میگنید را دیگران ساختند ، ماشین آلات و تمام اختراعات بشری در تمام بخش های علمی را دیگران ساختند که شما بی عافان بدون هیچ توجه ای از آن استفاده میگنید ، در واقع این همه اختراعات بشری را کسانی ساختند که اصلا با عرفان سعدی و حافظ و مولانای شما سرکاری نداشتند . شما ها در طول تاریخ انگل کسانی بودید که تجربه اندیش بودند و فکر سازندگی و مخترع داشتند . عارفان از خودشان هیچ اختراعی نکردند ، شما ها فقط از جانب خود و عارفان حرف زده اید و مغلطه کرده اید و هنوز هم مغلطه میگنید و جوانان را با عرفان و غیره دنبال نخود سیاه میفرستید . با کلمات خوش عشقی عرفانی نمیشود هم‌جهان هستی را شناخت و هم بآرامی زندگی کرد . زندگی لازمه اش کار و گوشش است نه عشق بخدا و راه عرفان و درویشی . در درجه اول کار و گوشش و شناخت هستی مهم است . شما آقای ترانه سرا ، الفبای فلسفه و فلسفه شناخت جهان هستی را نمیدانید ولی صحبت از فرهیختگی میگنید فرهیختگی تنها به ترانه سرایی و شناخت سعدی و حافظ و مولانا و غیره نیست بلکه در دانش علوم تجربی و در تاریخ فلسفه که مادر همه اندیشه بوده می باشد نه در موضوع عرفان که یک امر خیالی و توحمی است تاریخی و فلسفه شما از یک لغاتی قدیم استفاده میگنید که برای امروز اهمیت چندانی ندارد. دنبال عرفان رفتن و عاشق شدن کار کسانی است که با نیروی حواص و خرد نمی خواهند سر و کاری داشته باشند . وقتی که از حافظ شعر میخوانی یعنی با منطق سرکار نداری ، باهمین سکوت است که شما عرفا و دراویشان زندگی فقیرانه ای را برای خود و هموطنان خود پسنده کرده اید . بی مورد نبود که اکثر درویشان که اغلب شاکردان همین عرفا بودند عاقبت کارشان دوره کردی در گوچه و خیابان بود برای اینکه لقمعه نانی بدست آورند . حالا که جوانان ایرانی در هر کجای جهان فعال و سرحال هستند و موزیک های شاد و خوش و خرم خود را دارند و محلی بشما ها نمیگذارند شما ها از راه دیگری که عرفان است می خواهید وارد شوید و شروع به مغز شوئی گنید خوشبختانه موفق نمیشوید چون حرف های شما بار منطقی ندارد . بقولی قدیمی ها خدا روزی شما راجای دیگری حواله گند شما را بخیرو و ما را بسلامت .۸

همان گوهر که شد اول به محراب بشد شاه فلک بر تخت انوار ببین در گلشنش جمع اند عشاق به اسمش جمع شود حاضر و گویا چو باشد مشکلی در عرف و عبرت به انوار بندنش صاحب نگینش همان دیدی که آن برگش فنی دید به قول خواجه اش نور خدا دید زدکانش به هفت شهر آشنا شد حدیث عشق ز مولایش زبر شد عجب جمعی ایست امیر. این جمع عشاق همین جمع اند. که. کاخ را رخ نهادند درون سینه ها اختر نهادند ادب را زآن نور تاج نهادند بر آن گیسو گره کرده و دادند بر این بود که آن جوهر چنین گفت که هر چند کاروان خواهی زنی تو بازم خواهی در آن جامش ببینی بگو رازی که تا بازی ببینی به مهرش باب ها را بازنمایی همه مرغان را تو وارهانی یک نگاه عرفانی به گلشن راز ربانی پیمانه پر شوی تو زآن عرف لافتئی تو از گلشن همی بویی شنیدی بیا بر گو که در آن گل چه دیدی به یاد نای و نی معنی بخوانی به آن اسم عظیم آن راز بدانی

این نای نی وآن بانگ وی گوید ز دل آن راز وی آن وجد و حال مور و نی باشد به دل آغاز وی ما دست و پا از او زنیم با سر سرود حق زنیم با خاطون شعر و غزل با ساقیش لشگر زنیم وانگاه به جمع عاشقان با مطربش بر دف زنیم آن ارغنون ما پا زنیم وانگاه به گیسو چنگ زنیم زآن جعد مشکینش زنیم بر دل زنیم با خون زنیم با او به آن خمرش زنیم زآن حسرت حوضش زنیم تا سقف را بر هم زنیم آن طرح نو باهم زنیم با ما بیا با ما بیا خود را بذار با دل بیا وانگاه به جمع عاشقان بیگانه شو با خود بیا با وجد او با حال او آتش بر خرمن زنیم با نور او اندیشه را پران شویم تا رخ زنیم از عنصر شعر و غزل آن جوهر پیر تا ادب حسن ملاحت ما زنیم با اتفاق یار او از طبله عطار او آبی به گلزارش زنیم با همت عالی او ما چون شویم پران او تا چشمه خورشید او شاد و غزل خوان پا زنیم

به نام آنکه او عشق آفریده بهمراهش به جان روح را دمیده که روح و عشق و جان آن اشرفش شد به خلق انسان و در دم آدمش شد زباغش جان و عشق و روح بدر شد در این دیر خراب آدم سکن شد ز دیر بر باغ فراق منزل آمد که عشق یاور شد و او نزدیک آمد ز مهرش گوهر جان باربر شد به دل ساکن شد و ابلیس به در شد چو اسم عظمش در اندرون شد زنور انورش دل را بصر شد تو خواهی تا شوی آگاه رازش ندای دل کن اسم مهربانش چنین گفت نای و نی جانم بدانی کلید گنج است او چون خوش بخوانی

بی نظیر و جاودانه

روح این و همه ادبا، عارفان و شاعران ، خواندگان و هنرمندان از ابتدا خلقت بشریت شاد باد. این بزرگمرد و زنده یاد از نادر اسطوره گان دریای ادب هستند که از قدرت و شاکله بینهایت قدرتمند واژه ها و کلمات و تاثیرگذار در بعد چهارم سخن میرانند.

دیگه بزرگتر و پیچیده تر و .. از خدا مگر است در این نظام و یا منظومه های کوه کوشانی؟.. نمی گم من خدا.. که من فرشته ی خدا و روح هم دو سه چهارتا بال هم داره و هم سوت میشه تو و نقطه ی آسمون و هم گذر میشه تو و اعماق زیر زمون.. شما خودتو با من دقیقا چه تعاملاتی میتونه باشه؟!... و حال می نگرم به اندیشه های کلامت.. در حقیقت میبینم که خیلی دوریم از هم.. اینکه من گوش بدم فرمایشات اندیشه های عقل فکرتان ات را یک سویه و شما دقیقا صورتی را ممکن نیستی.. فواید هم اگر باشد.. در کل حال نمیده اصلا.. صبر کنم؟!... منظور اینکه از اون حرفا زدیا.. اگر صبر نکنم مثلا چه می شود؟!.. آیا فکر نمیکنی که در کل مصبورم از بابی که مغلوب شده ام بر وزن مفعولیت ها به انواع و اقسام طرق وگو نا گوون نژادی.. نفست از جای گرم بلند شده.. حق میدم..

استاد بديعى ، در چند نكته مهم ، امتيازات بزرگى دارد ، كه آرشه يكنواخت و يكسان در آرشه هاى چپ و راست ، اجراى واضح و پرطنين همه جزئيات ، تسلط تكنيكى بسيار بالا به ساز ، و حس و حال ِ خالص ايرانى براى اجراى موسيقى ملى و رعايت وزن يكنواخت قطعات ضربى و استفاده به موقع و بجا از پوزيسيونهاى سه و چهار و پنج ، و اجراى قوى و پرشور ابتداى قطعات ، اعم از آواز و قطعات موزون ، فقط چند تا از آنهاست . پدر ِ پير ِ فلك ، هر صد سال يكبار ميتواند از مادر ِ گيتى ، انتظار تولد نوازنده اى چون او را داشته باشد .

عشق سه حرف است و تفسیرش نگنجد در صد هزار کتاب قلبی که به قرب خدا رسیده روحش شاد است چون به انسانیت خدمت کرده نامش همیشه جاودانه است.

ایشان زبان مادری کوردی داره ولی به چه شیوایی شعر فارسی میگن.درود بر استاد

روانت شاد استاد بزرگ سخن معاصر ایران زمین یادت گرامی استاد بزرگ

روحش شاد..لطفآ میشه یکبا ر این فیلم استاد معینی کرمانشاهی ...از بی بی سی پخش کنید ممنون.

شفافیت و قدرت نوازندگیِ استاد حبیب الله خان بدیعی رو هیچ کس نداشت... حتی استاد پرویز خانِ یاحقی... بگذریم که استاد یاحقی، شوریده و بداهه نوازِ به تمام معنا بود... قدرت استاد یاحقی در گوناگونیِ آثارِ ایشان بود... ملودی ها و شروع های بی نظیر که درونِ شنونده رو پر از ملودی میکنه... البته شنونده ای که اهل موسیقی باشه... توانایی های استاد یاحقی به جای خود... اما شفافیت و قدرت نوازندگی و صفای استاد بدیعی رو در هیچ یک از نوازندگانِ ویلنِ ایرانی نمیشه پیدا کرد‌... استاد بدیعی ستاره ی پر فروغ در موسیقیِ ایرانی بود... یاد استاد بدیعی و تمام اساتیدی که به فرهنگ و هنر این مملکت خدمت کردند گرامی... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

اون کسی که دیسلایک کرده فکر کنم نه استاد بدیعی رو میشناسه و نه موسیقی ایرانی رو میشناسه و نه فهم و شعورِ موسیقایی داره... البته فکر کنم اولش که استاد بدیعی داشت دستش رو گرم میکرد رو دیده و فکر کرده که استاد تا آخرش میخواسته همونجوری ساز بزنه... از شما ممنونم که اثر به این گرانبهایی رو بارگزاری (آپلود) کردید.‌‌.. امثالِ من که شانس دیدن استاد رو نداشتیم.... استاد وقتی سال هفتاد و یک از دنیا رفت، من یازده سالم بود...‌ بخت با من یار نبود که شاگرد ایشان باشم... اما به لطف شما، و با دیدن این ویدئو چیزهای زیادی از استاد یاد میگیرم... ممنونم از شما... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

mersi kheli video khubi bud

استاد معینی کرمانشاهی بخوبی میدانند که فقط ملاها سعی در تخریب فرهنگ و نابود کردن کلمات کلیدی و با ارزش ما داشته و دارند

خواهش میكنم، مرا راهنمایی كنید كجا میتوانم به‌ بقیه‌ این سخنرانی گوش كنم یا به‌ صورت نوشته‌ به‌ آن دستیابم.

بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد حکایت زلف تو در میان انداخت ... با چنین زبان فاخری [فارسی] که به اینصورت که برای ما باقی مانده اگر ما با این زبان بازی کنیم، گناه کردیم، نباید این کار را بکنیم.

لطفا اگر اشعار بیشتری (با صدای مرحوم ) دارید بگذارید روحش شاد یادش گرامی

با سلام و عرض ادب به شما جناب اقای کرمانشاهی و رحمت به روح پاک پدر بزرگوارتان

هنوز هم درد ميكشم ,ثريا

kheili manoon az upload in asare geranbaha. vaghean binaziro bihamtas ostad. sabre beyar bebayad pedar pire falak ra / ta degar bar madare giti to cho farzand bezad