วีดีโอ

ادامه ارتش برگشت به پایتخت دیدن که مردم کشورهای ژاپن هند انگلیس کانادا اومدن گفتن بیماری تو کشور هاشون پخش شده مجبور شدن بیان این جا رئیس جمهور آمریکا با عصبانیت گفت شما چه گوهی خوردید؟ برای چی زامبی هارو به این جا کشوندید؟ گفتن مجبور شدیم ولی یه چیز خیلی عجیب بود زامبی ها با خودشون تابوت داشتن رئیس جمهور با وحشت گفت نه پرسیدن چی شده؟ رئیس جمهور گفت بیماری بین خوناشام ها هم پخش شده و پرسید چند تا زامبی هستن ؟ گفتن کم کم دویست میلیون نفر هستن درحالی که ما نهايت بیست میلیون سرباز داریم همه ناامید و وحشت زده بودن ولی مشاور گفت ما نباید تسلیم بشیم ما باید جنگل هارو به آتش بکشیم دیوار های بمبی درست کنیم ادامه داره 😊😊❤❤😅😅😅

ادامه خوناشام ها داشتن با زامبی ها میجنگیدن یه نفر با صدای بلند پرسید پس چرا نمیان؟ همه ناامید بودن ولی یک دفعه ارتش اومده یه نفر پرسید چرا انقدر طول کشید تا بیاین؟ گفتن این فانی ها وقت مارو با سوالاته بیخود گرفتن ارتش همینطور به زامبی ها شلیک ميکرد یه نفر به معاون رئیس جمهور گفت دراکولا تنهاست باید بریم به جنگش معاون رئیس جمهور گفت اگر سرباز هارو بفرستیم به جنگش فقط تلفاته الکی میدیم باید زامبی هارو بفرستیم به جنگش و یه سرباز فداکا با سر و صدا زامبی هارو کشوند به قلعه دراکولا دراکولا با زامبی ها درگیر شده و با تبر از خودتش دفاع ميکرد سرباز یه بمب منفجر کرده و نور خورشید نزدیک بود به دراکولا بخور ولی دراکولا رفت یه سمت سای زامبی ها تموم شدن دراکولا میخواست بره تو تابوت ولی سرباز پرده رو کنار زده و دراکولا به خاکستر تبدیل شده و خوناشام ها تو قلعه رفتن ادامه داره 😊😊❤❤

ادامه مقامات به خوناشام ها گفتن به این شرط کمک میکنیم که به سوالاته ما جواب بدین با عصبانیت گفتن مردم ما در خطرن مقامات گفتن یا جواب میدید یا برید گمشید گفتن باشه سواله اول چرا شما خون میخورید؟ گفتن چون معده ما مشکل داره ما فقط با خوردن خون زنده میمونیم سوال دوم چرا شما به نور خورشید حساسین؟ در روز ازل اولین خوناشام های که به وجود اومدن از خدا دستور گرفتن که فقط حق دارن از حیوانات مصرف کنن ولی آن ها از این دستور سرپیچی کردن و خداوند اون هارو برای همیشه از نور خورشید محروم کرده سواله آخر خانواده دراکولا کجان؟ گفتن معلوم نیست هرکس یه چیز میگه مقامات گفتن کمکتون میکنیم ادامه داره ❤❤😊😊😅😅

ادامه غروب شده چند تا خوناشام با پرچم سفید رفتن سمت پایتخت نگهبانان اول میخواستن با گلوله های نقره ای اون هارو بکشن ولی وقتی پرچم سفید رو دیدن پرسیدن چی میخواین؟ گفتن ما با رئیس جمهور کار داریم بیست دقیقه بعد معاون رئیس جمهور با عصبانیت پرسید چرا باید به خوناشام ها کمک کنیم؟ باید الان که آسیب پذیرن کارشون رو تموم کنیم مشاوره با احساس مسئولیت گفت ما تو حالت عادی باید بکشیمشون ولی الان حالت عادی نیست رئیس جمهور گفت اگر الان بکشیمشون به خاکستر تبدیل میشن ولی اگر بعد از زامبی شدن بکشیمشون دیگه کارشون تمومه معاون گفت درسته ادامه داره ❤❤😊😊😅😅

ادامه زامبی ها داشتن میومدن تو خوناشام ها به سختی مقاومت میکردن چند تا خفاشه زامبی ها اومدن همه ناامید بودن تا اینکه خورشید طلوع کرده خوناشام های زامبی همه رفتن تو تابوت هاشون و بقیه‌ زامبی ها هم رفتن دراکولا با عصبانیت گفت برید گمشید گفتن آفتاب طلوع کرده اکر برین بیرون به خاکستری تبدیل میشیم دراکولا گفت برام مهم نیست التماس کردن دراکولا گفت غروب فقط تا غروب و باید برید و رفت تو تابوتش خوناشام ها جلسه برگزار کردن (چون حوصله ندارم سریع میگم( همه همش پیشنهاد میدادن ولی هیچی به هیچی درنهایت رئیس قبیله گفت ما باید از فانی ها کمک بگیریم همه گفتن نه رئیس قبیله گفت درسته اون ها فانی هستن و و و ولی در عوض در برابر خورشید مشکلی ندارن و دیگه هیچ کس هیچ چیز نگفت ادامه داره ❤❤😊😊

خیلی خوب میسازی ویدیوهات رو برادر.موفق باشی.❤

وقتی واقعیت از داستان جذاب‌تره!

Awlii

عالی بود.❤❤❤❤❤❤❤

منم داری فیلم باز میکنی.❤

Awlii❤🔥

این کلیپ اسمش خلاصه ای از اپیزود دوم بود نه بررسی موشکافی و ...

وااای! تحلیل قسمت دوم رو خیلی خوب انجام دادید، دمتون گرم!

عالی بود،تحلیل‌های عالی و خفنی داری.❤

اون مون دنسر نبود سلطان ، سی اسموک بود و اون یارو تو اینده احتمالا سوارش میشه

عالی ❤🔥

ریک داداش

ویل اسمیت و هستم،خیلی کییوته❤❤

Awlii🔥❤

خیلی خفن بوددد 🤯😎

به نظر من ک در کل تو قضیه اسکار کاملا حق با ویل اسمیت بود

Awlii🔥😘

برادر دوم لطفا❤❤❤

عالی بود

این سریال حتی از گات هم خوش ساخت تره...

ترکیب ددپول و ولبرین حرف نداره 😅😎

داستان برادر دوم چیه 🤔

عالییی بود❤

عالی بود موفق باشی❤

فقط دد بول❤

🔥😘

دمت گرم داداش عالی❤️❤️

ادامه بده تو میتونی❤️❤️❤️

مثل همیشه عالی❤❤

Awliiii🔥🔥

ادامه اون خوناشام تبدیل به زامبی شده و شروع به آلود کردن بقیه خوناشام ها کرده کم کم تعداد زامبی ها زیاد شده یه نفر با صدای زامبی ها از خواب بیدار شده با دیدن زامبی ها وحشت زده گفت بیدار بشید بیدار بشید خوناشام ها بیدار شدن با دیدن زامبی ها رفتن شمشیر و تبر گرفتن ولی چون نمیدونستن که باید سر زامبی هارو بزنن همش بدنشون رو میزدن ولی یه نفر متوجه میشه که فقط اون های که سرشون آسیب میبینه میمیرن با صدای بلند گفت سرشون رو بزنید سرشون رو بزنید یاد گرفتن ولی تعداد زامبی ها زیاد بود رئیس قبیله گفت عقب‌نشینی عقب‌نشینی فرار کردن و دیدن که یه قبیله‌ای دیگه هم داره فرار میکنه یه پسره گفت ما باید بریم قلعه دراکولا همه با وحشت گفتن نه نمیشه دراکولا مارو میکشه پسره گفت راه دیگری نیست و به حیوانات گفتن حواس حیوانات رو پرت کنن و به زور وارد قلعه دراکولا شدن دراکولا با عصبانیت پرسید چی کار می‌میکنید؟ برید گمشید گفتن ببخشید آقای دراکولا ولی بیرون پر از هیولا هست دراکولا گفت چی؟ ما خودمون هیولا هستیم به دراکولا گفتن بیرون رو نگاه کنه از پنجره زامبی هارو دیده با عصبانیت و ترس پرسید شما این موجودات نفرت‌انگیز رو به قلعه من آوردید؟ ادامه داره نظر شما چیه؟ خوبه یا نه؟ ادامه دار ❤❤😅😅😊😊

ادامه اون خوناشام برگشت به قبیله خوناشام ها مهمونی گرفته بودن اون خوانواده آلوده با دوستاش تو میز بودن داشتن خونه موش میخوردن دوستاش ازش پرسیدن حالت خوبه؟ گفت نه خوب نیستم خونه یه زنه مریض رو خوردم خودش میگفت مریضه ولی باور نکردم نمیدونم چرا این خون اصلا به مزه نمیده دوستش گفت عوارض خونه مریضه دیگه و یک دفعه بی اختیار به گلوی دوستش نگاه کرده دوستش پرسید چی شده؟ حالت خوبه؟ با پریشانی گفت نه خوب نیستم باید برم پیش دکتر و میره پیشه دکتر دکتر با تعجب پرسید چرا چشمت انقدر خونیه؟ گفت خوب چشم ما باید خونی باشه دکتر گفت نه دیگه انقدر خونی و پرسید چرا انقدر یخی؟ گفت نا یخ هستین دیگه دکتر گفت نه انقدر و گفت خیلی تشنمه گوشم درد میکنه دکتر گفت تا حالا چندین چیزی ندیدم الان برو بخواب و رفت ولی چند ساعت بعد تبدیل شده تبدیل به زامبی شده ادامه دار ❤❤❤😅😅😅😊😊😊

ادامه چند ساعت بعد اون زن تنهایی تو جنگل قدم میزد تا اینکه یه خوناشام اون نزدیکی بود به زن نزدیک شده زن با پریشانی و وحشت گفت اکر خونم رو بخوری میمیری چون من مریضم خوناشام با لبخند گفت این دیگه قدیمی شده و زن جای چنگ رو نشون میده ولی خوناشامه بازم باور نکرد و به قصد کشتن به زن نزدیک شده زن یه چاقو آلوده به ویروس زامبی رو زده تو چشم خوناشام خوناشامه با درد سعی میکرد چاقو رو از چشمش در بیار زن تو این فاصله یه چوب رو تیز کرده و فرو کرده تو قلب خوناشامه ولی چیزی نشده خوناشامه گفت قلب سمته چپه بی سواد و خون اون زنه رو خورد و به بیماریه زامبی آلوده شده ادامه داره ❤❤😅😅😊😊😊

ادامه شب شده مردم تو جنگل پنهان شدن و استراحت میکردن یه نفر با پریشانی از جاش بلند شده و گفت ما باید خودکشی کنیم یه نفر با عصبانیت گفت ما فرار کردیم تا زنده بمونیم طرف با تمسخر گفت اون لحظه از روی غریزه یه غلطی کردیم و یه درگیری شده سر و صدا باعث شده زامبی ها بیان سرباز ها گفتن سرشون رو بزنید یه زن داشت فرار میکرد ولی یه زامبی به دستش چنگ زده و زن یه چاقو رو کرده تو چشم زامبی و فرار کرده ادامه دار ❤❤❤😅😅😊😊

سلام الان میخوام یه داستان کامل بگم نام فیلم خونبی ساله ۱۸۹۹ یه بیماریه واگیردار تو آمریکا پخش شده به نام زامبی از هر ده شهر دوتا سالم هستن محصولات و حیوانات هم آلوده شدن مردم امنیت نداشتن مقامات یه جلسه برگزار میکنن فرمانده کل گفت بجنگیم رئیس جمهور گفت نه و رئیس جمهور گفت مهاجرت مشاوره گفت اینطوری بیماری تو کشور های دیگه هم پخش میشه و معاون رئیس جمهور گفت ما باید مردم رو بکشیم مشاوره گفت نه ما باید مواظب مردم باشیم نه برعکس معاون گفت اگر ما نکشیم زامبی ها میکشن تازه ما بدون درد میکشیم ولی زامبی ها با درد میکشن و دیگه هیچ کس هیچ چیز نگفت فردای آن روز مردم وحشت زده داشتن از زامبی ها فرار میکردن و ارتش اومدن مردم فکر کردن ارتش اومده کمک ولی ارتش بجز زامبی ها به مردم هم شلیک میکرد مردم با وحشت پرسیدن چرا شلیک میکنید؟ ارتش گفت متاسفیم ولی راه دیگه‌ای نیست و همینطور شلیک میکردن هواپیما ها بمباران میکردن بمباران باعث شده یه مانع بین مردم و ارتش ایجاد بشه و مردم با همراهیه چند تا سرباز از شهر خارج شدن ادامه داره

سوسیس پارتی واقعا نیاز بود بازم ساخته بشه 😂

عالی بود ❤

Awlii bod dadash❤❤